×
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸
ز دست این فلک اژدر تمام دهن
بیا ز حق مگذر مشکل است جان بردن
ز بیم نیش حوادث چنان گداخته ام
روم بتاب اگر آیم به دیدهٔ سوزن
به چاه غم چه فروکرده ای مرا ای چرخ
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰
ز خود تهی شده ام تا نوازیم به دمی
چو نی اگر کنیم بند بند، نیست غمی
ز همتت حبشی رتبهٔ قریشی یافت
قبول رای تو خواهد کند عرب، عجمی
هر آن که در ره تو سر نهد هنوز کم است
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱
به چشم خلق شود تا عزیز گرد رهش
کشد به دیدهٔ خود سرمهٔ سلیمانی
چها گذشته به دور خطش ز دل ها زلف
مگر کند به صبا شرح این پریشانی
وگرنه کیست که با صد زبان ادا سازد
[...]