گنجور

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل دوم

 

ز کویش ای دل پر درد پای باز مکش

اگر چه دانم کین بادیه بپای تو نیست

بر آستانه سر درد بر زمین میزن

که پیشگاه سرای جلال جای تو نیست

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » خاتمه تحریر دوم مرصاد العباد

 

شها توقعم از خدمتی چنین کردن

نه جبه بود و نه دستار و طیلسان وردا

نه جاه و منصب و نه احتشام بود و قبول

نه مال و نعمت و ثروت نه حرمت دنیا

نه نیز شیر و می و انگبین نه میوه و باغ

[...]

نجم‌الدین رازی