گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

بیا که هندوی گیسوی دلستان تو باشم

قتیل غمزه ی خوانخوار ناتوان تو باشم

گرم قبول کنی بنده ی کمین تو گردم

ورم به تیر زنی ناظر کمان تو باشم

کنم بقاف هوای تو آشیانه چو عنقا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

ترا که گفت که قصد دل شکسته ی ما کن

چو زلف سر زده ما را فروگذار و رها کن

نه عهد کردی و گفتی که با تو کینه نورزم

بترک کینه کن اکنون و عهد خویش وفا کن

بهر طریق که دانی مراد خاطر ما جوی

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode