گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۱

 

مباد روی تو از پرده حجاب بر آید

قیامت است چو از مغرب آفتاب بر آید

من آن زمان به فراغت بر آورم نفس از دل

که بوی سوختگی از دل کباب بر آید

اگر سخن ز کسادی نشد به خاک برابر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۲

 

دل از تردد وخاطر ز انقلاب برآید

اگر دو روز ز یک مشرق آفتاب برآید

مگر کند عرق شرم پاک نامه ما را

وگر نه کیست که از عهده حساب برآید

رسد به ظالم دیگر همان ذخیره ظالم

[...]

صائب تبریزی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

بهل که روی تو از عنبرین نقاب برآید

که کس گمان نکند در شب آفتاب برآید

مگو به شیوه چو رخ زلف دلبری نتواند

که کار جلوه طاوس از این غراب برآید

ز رشک آنکه مبادا لبی زمین تو بوسد

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode