گنجور

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

نکاهدم بار، فزایدم درد

نخواهدم یار، چه بایدم کرد

غبار راهی‌، شدم که گاهی

زکوی دلدار برآیدم گرد

به هرکجا بخت کشاندم رخت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

رخ تو دخلی به مه ندارد

که مه دو زلف سیه ندارد

به هیچ وجهت قمر نخوانم

که هیچ وجه شبه ندارد

بیا و بنشین به کنج چشمم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode