گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

چیزی نشد معلوم من از صحبت فرزانه‌ها

بر قلب رسوایی زدم زین پس من و دیوانه‌ها

از بیم سیل اشک من نیک و بد روی زمین

تا مردمان چشم خود بیرون شدند از خانه‌ها

گر خود تهیدستم چه شد دستی ندارم بر فلک

[...]

قدسی مشهدی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

هرشب من و دل تا سحر در گوشهٔ ویرانه‌ها

داریم از دیوانگی با یکدگر افسانه‌ها

اندر شمار بیدلان در حقلهٔ بی‌حاصلان

نی در حساب عاقلان نی درخور فرزانه‌ها

از می زده سر جوش‌ها از پند بسته گوش‌ها

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
sunny dark_mode