گنجور

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

از جنبش بحر قدم برخاست موجی بی عدد

وز موج دریای ازل پرگشت صحرای ابد

اندر سرای لم یزل با شاهد عین ازل

سر درهم آرد دایره از پیش برخیزد عدد

اندر جهان پر عدد واحد احد نبود ولی

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

دوش ان صنم بیگانه‌وش بگذشت بر من چون پری

کردم سلامش لیک او دادم جوابی سرسری

گفتم چرا بیگانه‌ای گفتا که تو دیوانه‌ای

من کیستم تو کیستی در خود چرا می‌ننگری

در جامه بیگانگان خود را ز‌ من کردی نهان

[...]

شمس مغربی