×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹
چه خجسته صبحدمی کزان گل نورسم خبری رسد
ز شمیم جعد معنبرش به مشام جان اثری رسد
نزنم دمی به هوای او که مرا ز خوان عطای او
نه حوالهٔ المی شود نه نوالهٔ جگری رسد
به زلال وصل خود از دلم بنشان حرارت شوق را
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵
نَفَحاتُ وَصلکَ اَوقَدَت جَمَرات شَوقکَ فِی الحَشا
ز غمت به سینه کم آتشی که نزد زبانه کما تشا
تو چه مظهری که ز جلوهٔ تو صدای صیحهٔ صوفیان
گذرد ز ذروهٔ لامکان، که: خوشا جمال ازل؛ خوشا
همه اهل مسجد و صومعه، پی وردِ صبح و دعای شب
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳
چه عجب بود ز تو ای پسر که به حال ما نظری کنی
ز سر صفا قدمی نهی به ره وفا گذری کنی
توهمی روی و من از عقب به فغان که ازسرمرحمت
چو رسد به گوش تو آن صدا به سوی قفانظری کنی
چه جفا ازان بترم بود که کنی وفا به دگر کسان
[...]