گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۷

 

چنان آرزومندِ دیدارِ اویم

که جان می‌رسد بر لب از آرزویم

چه ها می‌رسد بر سر از دستِ هجر

به نامحرم این قصه چون باز گویم

از آن گه که محرومم از رویِ خوبش

[...]

حکیم نزاری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

نشان دل بی نشان از که جویم

حدیث تن ناتوان با که گویم

گر از کوی او روی رفتن ندارم

مگیرید عیبم که در بند اویم

برویم فرو می چکد اشک خونین

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode