گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۷۹

 

منم کز درت سر به راهی نکردم

به جز آستانت پناهی نکردم

بر آنی که خونم به باطل بریزی

گناهی مکن چون گناهی نکردم

من آن نیستم کز خدنگت بنالم

[...]

جلال عضد
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۴۲

 

زهی زلف تو نرخ سنبل شکسته

به زنجیر زلفت دل خسته بسته

دلم را ازین بیش مشکن که هرگز

نبوده ست بازار گرمم شکسته

بشد عاشق زار تا در رخت دید

[...]

جلال عضد
 
 
sunny dark_mode