گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - پیشگویی

 

بهارا بهل تا گیاهی برآید

درخشی ز ابر سیاهی برآید

درین تیرگی صبر کن شام غم را

که از دامن شرق ماهی برآید

بمان تا درین ژرف یخ‌زار تیره

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰ - پیام به آشنا

 

پیامی ز مژگان تر می‌فرستم

کتابی به خون جگر می‌فرستم

سوی آشنایان ملک محبت

ز شهر غریبی خبر می‌فرستم

در اینجا جگر خستگانند افزون

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۷ - خصم خرد

 

مخور تا توانی می اندر جوانی

می اندر جوانی مخور تا توانی

که یک جرعه می در جوانی نشاند

یکی تیر در دیدهٔ زندگانی

حکیمانه می نیز خوردن نشاید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۸ - شمار گیتی

 

جهانا چه مطبوع و خرم جهانی

دریغا که بر خلق ناجاودانی

نعیم و جحیم است در تو سرشته

و لیکن تو خود فارغ از این و آنی

همه کارهای تو از حکمت آید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۰ - تاریخچه انقلاب مشروطه

 

دریغا که بگذشت عهد جوانی

درآمد ز در پیری و ناتوانی

جوانی به راه وطن دادم از کف

دریغا وطن‌رفت‌و طی‌شد جوانی

وگر بازگردد وطن بار دیگر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode