گنجور

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۱

 

بدیشان نبد ز آتش مهر تیو

بیک ره برآمد ز هر دو غریو

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۲

 

یکی مهره بازست گیتی که دیو

ندارد بترفند او هیچ تیو

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۳

 

چو آمیغ برنا شد آراسته

دو خفته سه باشند برخاسته

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۴

 

شب از حملۀ روز گردد ستوه

شود پرّ زاغش چو پرّ خروه

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۵

 

بفرمود تا آسنستان پگاه

بیامد بنزدیک رخشنده ماه

بدو داد فرخنده دخترش را

بگوهر بیاراست اخترش را

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۶

 

نشستند بر گاه ، ماه شاه

چه نیکو بود گاه را شاه و ماه

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۷

 

گرانمایه کاری بفرّ و شکوه

برفت و شدند آن بآیین گروه

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۸

 

کف یوز پر مغز آهو بره

همه چنگ شاهین دل گودره

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۹

 

نه از خواب و از خورد بودش مزه

نه بگسست از چشم او نایزه

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۰

 

فلاطوس برگشت و آمد براه

بر حجرۀ وامق نیکخواه

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۱

 

پدر داده بودش گه کودکی

به آذار طوس آن حکیم ذکی

به مرگ خداوندش آذار طوس

تبه کرد مر خویشتن بر فسوس

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۲

 

ز جوی خورا به چه کمتر بگوی

که بسیار گردد بیکبار اوی

بیابان از آن آب دریا شود

که ابر از بخارش ببالا شود

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۳

 

درو آب چشمه ، در او آب جوی

که رنجه نبودی درو آب جوی

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۴

 

چنان دان که این هیکل از پهلوی

بود نام بتخانه ار بشنوی

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۵

 

لب بخت پیروز را خنده ای

مرا نیز مرو ای فرخنده ای

عنصری
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode