گنجور

فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۴

 

سواران ایران همه شاه‌جوی

نهادند یک‌سر به ضحاک روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲

 

پس آیین ضحاک وارونه خوی

چنان بد که چون می‌بدش آرزوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲

 

کجا نامور دختری خوبروی

به پرده درون بود بی‌گفت‌گوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳

 

چنین گفت با نامور ماهروی

که مگذار این را ره چاره جوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۳

 

سخن سربه‌سر موبدان را بگوی

پژوهش کن و راستی بازجوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۴

 

زمین کرده ضحاک پر گفت و گوی

به گرد جهان هم بدین جست و جوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۵

 

نشد سیر ضحاک از آن جست جوی

شد از گاو گیتی پر از گفت‌گوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶

 

فرانک بدو گفت کای نامجوی

بگویم ترا هر چه گفتی بگوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۶

 

پدر بد ترا و مرا نیک شوی

نبد روز روشن مرا جز بدوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

همه سوی دوزخ نهادید روی

سپردید دلها به گفتار اوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

گرانمایه فرزند او پیش اوی

ز ایوان برون شد خروشان به کوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

چرا پیش تو کاوهٔ خام‌گوی

بسان همالان کند سرخ روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

هر آنکس کزان پیشه بد نام‌جوی

به سوی فریدون نهادند روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۸

 

به اروند رود اندر آورد روی

چنان چون بود مرد دیهیم جوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۹

 

به خشکی رسیدند سر کینه جوی

به بیت‌المقدس نهادند روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

برون آورید از شبستان اوی

بتان سیه‌موی و خورشید روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

بکشتش به زاری و من کینه جوی

نهادم سوی تخت ضحاک روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

کمر بسته‌ام لاجرم جنگجوی

از ایران به کین اندر آورده روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱

 

بفرمود شاه دلاور بدوی

که رو آلت تخت شاهی بجوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱

 

نشست از بر بارهٔ راه جوی

سوی شاه ضحاک بنهاد روی

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶۹
sunny dark_mode