×
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱
دمی چند گفتم بر آرم به کام
دریغا که بگرفت راه نفس
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲
ز خود بهتری جوی و فرصت شمار
که با چون خودی گم کنی روزگار
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۶
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن
گر از عهد خردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
[...]