گنجور

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۴ - زندگی

 

شبی زار نالید ابر بهار

که این زندگی گریهٔ پیهم است

درخشید برق سبک سیر و گفت

خطا کرده ئی خندهٔ یکدم است

ندانم به گلشن که برد این خبر

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۸ - پند باز با بچهٔ خویش

 

تو دانی که بازان ز یک جوهرند

دل شیر دارند و مشت پرند

نکو شیوه و پخته تدبیر باش

جسور و غیور و کلان گیر باش

میامیز با کبک و تورنگ و سار

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۷ - حکمت فرنگ

 

شنیدم که در پارس مرد گزین

ادا فهم رمز آشنا نکته بین

بسی سختی از جان کنی دید و مرد

بر آشفت و جان شکوه لبریز برد

به نالش در آمد به یزدان پاک

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰۲ - نامهٔ عالمگیر (به یکی از فرزندانش که دعای مرگ پدر میکرد)

 

ندانی که یزدان دیرینه بود

بسی دید و سنجید و بست و گشود

ز ما سینه چاکان این تیره خاک

شنید است صد نالهٔ درد ناک

بسی همچو شبیر در خون نشست

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۱ - غنی کشمیری

 

غنی آن سخنگوی بلبل صفیر

نواسنجِ کشمیرِ مینو نظیر

چو اندر سرا بود، در بسته داشت

چو رفت از سرا تخته را وا گذاشت

یکی گفتش ای شاعرِ دل رسی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۳ - طیاره

 

سر شاخ گل طایری یک سحر

همی گفت با طایران دگر

«ندادند بال آدمی زاده را

زمین گیر کردند این ساده را»

بدو گفتم ای مرغک باد سنج

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۲ - محاوره ما بین حکیم فرانسوی اوگوست کنت و مرد مزدور

 

حکیم:

«بنی آدم اعضای یکدیگرند»

همان نخل را شاخ و برگ و برند

دماغ ار خردزاست از فطرت است

اگر پا زمین‌ساست از فطرت است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۹۶ - )

 

مزن وسمه بر ریش و ابروی خویش

جوانی ز دزدیدن سال نیست

اقبال لاهوری