عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹
دلا با مغان آشنائی طلب
ز پیر مغان آشنائی طلب
به کنج قناعت گرت راه نیست
ز دیوانگان رهنمائی طلب
وگر اوج قدست کند آرزو
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰
دلا باز آشفته کاری مکن
چو دیوانگان بیقراری مکن
گرت نیست دردی، غنیمت شمار
ورت هست فریاد و زاری مکن
چو کارت ز عشقست و بارت ز عشق
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳
خدایا تو ما را صفائی بده
به ما بینوایان نوائی بده
در گنج رحمت به ما برگشا
وزان داد هر بینوائی بده
همه دردناکان درماندهایم
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳ - در شکایت از قرض
مرا قرض هست و دگر هیچ نیست
فراوان مرا خرج و زر هیچ نیست
جهان گو همه عیش و عشرت بگیر
مرا زین حکایت خبر هیچ نیست
هنر خود ندانم و گر نیز هست
[...]
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » دیباچه
ترا از دو گیتی برآورده اند
به چندین میانجی بپرورده اند
نخستین فطرت پسین شمار
تویی، خویشتن را به بازی مدار
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب دوم در شجاعت - مذهب منسوخ
سرِ مایهٔ مرد مردانگی است
دلیری و رادی و فرزانگی است
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب دوم در شجاعت - مذهب مختار
«گریزِ بهنگام، پیروزی است»
خنک پهلوانی کش این روزی است
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب دوم در شجاعت - مذهب مختار
جوانان دانا و دانش پذیر
سزد گر نشینند بالای پیر
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
از امروز کاری به فردا ممان
چه دانی که فردا چه گردد زمان
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
تهمتن چو بگشاد شلوار بند
به زانو در آمد یل ارجمند
عمودی برآورد هومان چو دود
بدان سان که پیرانش فرموده بود
چنان در زه...رستم سپوخت
[...]
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
بهل تا به دندان گزد پشت دست
تنوری چنین گرم و نانی نبست
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب چهارم در عدالت - مذهب مختار
چو تیره شود مرد را روزگار
همه آن کند کش نیاید بکار
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب هفتم در حیاء، وفا، صدق، رحمت و شفقت - مذهب مختار
دروغی که حالی دلت خوش کند
به از راستی کت مشوش کند