×
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکر لب
بدو رخ برادر مه، بدو زلف نایب شب
دو کمند عنبرینش، ز خم و گره مسلسل
دو عقیق شکرینش، ز دو گوهر مرکب
قدم نظر شکسته، رخش از فروغ بیحد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱
هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب
که براق بر در آمد فاذا فرغت فانصب
چو طریق بسته بودست و طمع گسسته بودست
تو برآ بر آسمانها بگشا طریق و مذهب
نفسی فلک نیاید دو هزار در گشاید
[...]