خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در ستایش منوچهر بن فریدون شروان شاه
می و مشک است که با صبح برآمیختهاندیا بهم زلف و لب یار درآمیختهاند
صبح چون خنده گه دست شده است آتش سردآتش سرد به عنبر مگر آمیختهاند
یا نه بیسنگ و صدف غالیه سایان فلکصبح را غالیهٔ تازهتر آمیختهاند
دوش خوش ساخت فلک غالیه دان از مه نوبهر آن غالیه کاندر سحر آمیختهاند
می عیدی نگر و جام […]

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - تجدید مطلع
دوش بر گردون رنگی دگر آمیختهاندشب و انجم چو دخان با شرر آمیختهاند
ماه نو ابروی زال زر و شب رنگ خضابخوش خضاب از پی ابروی زر آمیختهاند
نیشتر ماه نو و خون شفق و طشت فلکطشت و خون را بهم از نیشتر آمیختهاند
سی و شاق آمده و خانقهی بوده و بازیاوگی گشته و تن با سفر […]

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده شجاع السطنه حسنعلی میرزا طابالله ثراه فرماید
غم و شادیستکه با یکدگر آمیختهاند
یا مه روزه به نوروز درآمیختهاند
درکفی رشتهٔ تسبیح و کفی ساغر می
راست با عقد ثریا قمر آمیختهاند
تردماغ از می شب خشکلب از روزهٔ روز
ورع خشک به دامان تر آمیختهاند
در کف شیخ عصا در کف میخواره قدح
اژدها با ید بیضا اثر آمیختهاند
همه را چهره چو صندل شده از رهزه ولی
صندلی هست […]
