×
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
در سر زلف تو تنها به دل شیدا رفت
و دل هر دو به هم در سر این سودا رفت
رفت دل بکنه چون باد در آن حلقه زلف
شب تاریک زهی دل که چنین تنها رفت
از سر زلف تو دوشینه حکایات دراز
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۲
در پی صحنک کاچی، نه دل شیدا رفت
جان سودا زده هم در سر این سودا رفت
دل سودا زده چون بوی مزعفر بشنید
پیش ازو روح، روان از پی خوردنها رفت
بهر پالوده که آیند به استقبالش
[...]