گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹

 

چو جرس کار دل ار ناله و فریاد بود

مشنو خنده زخمش ز دل شاد بود

تا بدیدار تو شد دیده بستان روشن

سرو را گفت شکرانه که آزاد بود

دم عیسی ز دلم عقده خاطر نگشود

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۹

 

هرکه خامش شود از حادثه آزاد بود

خنده کبک دلیل ره صیاد بود

ده زبانی به بلای سیهت اندازد

لوح تعلیم بس از شانه شمشاد بود

دست گردون پر و بالم شکند چون جوهر

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode