گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۳

 

گفتم: از عشق توسرگشته چو گویم، تو چه گویی؟

گفت: چوگان که زد آخر؟ که تو سر گشته چو گویی

گفتم: آرام دلم نیست ز عشق تو، چه درمان؟

گفت: درمان تو آنست که: آرام نجویی

گفتم: آشفتهٔ آن چشم خوشم، مرحمتی کن

[...]

۱۳ بیت
اوحدی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

صوفیان را دگر امروز نه های است و نه هوئی

آسمان باز همانا زده سنگی به سبوئی

گر به دستی زده ام چاک ، گریبانِ سلامت،

نه ملامت کِشم از کرده ، توان کرد رفوئی

بر سرم چون گذری دسته گل بر سر خاری

[...]

۷ بیت
یغمای جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵

 

از تو ای دوست چه پنهان رهم افتاد به کویی

که دل افکند مرا در هوس روی نکویی

دلبری جان شکری پرده دری نکته درایی

گلرخی سرو قدی سنگ دلی سلسله مویی

گل نوشین دهنی سرو صنوبر حرکاتی

[...]

۹ بیت
صفایی جندقی