گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

دورگشت از من آنکه جانم بود

زنده بی جان همی ندانم بود

دل ز من برگرفت بی سببی

آنکه جان من و جهانم بود

جان سپردم بدو چو میدیدم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۰

 

بی رخ تو نمی توانم بود

زآنکه وصل تو چون روانم بود

دیدن روی تو به جان جستم

تا مرا طاقت و توانم بود

دل ببردی و ترک ما گفتی

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode