گنجور

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹

 

احدا سامع المناجات

صمدا کافی المهمات

هیچ پوشیده از تو پنهان نیست

عالم السر و الخفیات

زیر و بالا نمی‌توانم گفت

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

به سکندر نه ملک ماند و نه مال

به فریدون نه تاج ماند و نه تخت

بیش از آن کن حساب خود که تو را

دیگری در حساب گیرد سخت

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

یکی از بخت کامران بینی

دیگری تنگ عیش و کوته‌دست

آن در آن چاه خویشتن نفتاد

وین برین تخت خویشتن ننشست

تاج دولت خدای می‌بخشد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

عیب آنان مکن که پیش ملوک

پشت خم می‌کنند و بالا راست

هر که را بر سماط بنشستی

واجب آمد به خدمتش برخاست

چون مکافات فضل نتوان کرد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

مرکب از بهر راحتی باشد

بنده از اسب خویش در رنجست

گوشت قطعا بر استخوانش نیست

راست خواهی چو اسب شطرنجست

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

پدرم بندهٔ قدیم تو بود

عمر در بندگی به سر بردست

بنده‌زاده که در وجود آمد

هم به روی تو دیده بر کردست

خدمت دیگری نخواهد کرد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

دست بر پشت مار مالیدن

به تلطف نه کار هشیارست

کان بداخلاق بی‌مروت را

سنگ بر سر زدن سزاوار است

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

گر سفیهی زبان دراز کند

که فلانی به فسق ممتازست

فسق ما بی‌بیان یقین نشود

و او به اقرار خویش غمازست

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

ره نمودن به خیر ناکس را

پیش اعمی چراغ داشتنست

نیکویی با بدان و بی‌ادبان

تخم در شوره‌بوم کاشتنست

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

ماه را دید مرغ شب پره گفت

شاهدت روی و دلپذیرت خوست

وینکه خلق آفتاب خوانندش

راست خواهی به چشم من نه نکوست

گفت خاموش کن که من نکنم

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۲

 

به تماشای میوه راضی شو

ای که دستت نمی‌رسد بر شاخ

گر مرا نیز دسترس بودی

بارگه کردمی و صفه و کاخ

و آدمی را که دست تنگ بود

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

پسر نورسیده شاید بود

که نود ساله چون پدر گردد

پیر فانی طمع مدار که باز

چارده ساله چون پسر گردد

سبزه گر احتمال آن دارد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

مرد دیگر جوان نخواهد بود

پیریش هم بقا نخواهد کرد

چون درخت خزان که زرد شود

کاشکی همچنان بماندی زرد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

ملک ایمن درخت بارورست

زو قناعت به میوه باید کرد

چون ز بیخش برآورد نادان

میوه یک بار بیش نتوان خورد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۷

 

آدمی فضل بر دگر حیوان

به جوانمردی و ادب دارد

گر تو گویی به صورت آدمیم

هوشمند این سخن عجب دارد

پس تو همتای نقش دیواری

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

شد غلامی به جوی، کـ‌آب آرَد

آبِ جوی آمد و، غلام بِبُرد

دام، هر بار، «ماهی» آوردی

«ماهی»، این بار رفت و، دام بِبُرد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۳

 

مر تو را چون دو کار پیش آید

که ندانی کدام باید کرد

هر چه در وی مظنهٔ خطرست

آنت بر خود حرام باید کرد

وانکه بی‌خوف و بی‌خطر باشد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۹

 

گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست

و آتش و صعقه پیش و پس باشد

تو پریشان نکرده‌ای کس را

چه پریشانیت ز کس باشد؟

خونیان را بود ز شحنه هراس

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۰

 

کاملانند در لباس حقیر

همچو لؤلؤ که در صدف باشد

ای که در بند آب حیوانی

کوزه بگذار تا خزف باشد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۳

 

خر به سعی آدمی نخواهد شد

گرچه در پای منبری باشد

و آدمی را که تربیت نکنند

تا به صد سالگی خری باشد

سعدی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode