گنجور

شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی

از که دوری و با که هم نفسی

ناز بر بلبلان بستان کن!

تو گلی، گل، نه خاری و نه خسی

تا کی ای عندلیب عالم قدس!

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۲

 

از سمور و حریر بیزارم

باز میل قلندری دارم

تکیه بر بستر منقش، بس

بر تنم، نقش بوریاست هوس

چند باشم مورع‌الخاطر

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۳

 

دلم از قال و قیل گشته ملول

ای خوشا خرقه و خوشا کشکول

لوحش الله، ز سینه‌جوشی‌ها

یاد ایام خرقه‌پوشی‌ها

ای خوش ایام شام و مصر و حجاز

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۴

 

یکدمک با خود آ، ببین چه کسی

از که دوری و با که هم نفسی

جور کم، به ز لطف کم باشد

که نمک بر جراحتم پاشد

جور کم، بوی لطف آید از او

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۱۱ - در نکوهش کسی که اوقات خویش را به مطالعهٔ کتب پردازد و از مبداء غافل ماند

 

خدمت مولوی، چه صبح و چه شام

کرده اندر کتابخانه مقام

متعلق دلش به هر ورقی

در خیالش، زهر ورق سبقی

نه شبش را فروغی از مصباح

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

ساز بر خود حرام، آسایش

که فراغت طریق مردی نیست

پا بفرسای در ره طلبش

پا همین بهر هرزه گردی نیست

شیخ بهایی
 
 
sunny dark_mode