ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
کلما سل من عزائمه
صارما ارعشت ید القدر
زان سوی چرخ، گرت نیست خبر
عزم راگو برو خبر باز آر
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
ملک بر پادشه قرار گرفت
روزگار آخر اعتبار گرفت
بیخ اقبال باز نشو نمود
شاخ انصاف باز بار گرفت
مدتی ملک در تزلزل بود
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
خسروا ملک بر تو خرم باد
کل گیتی ترا مسلم باد
از تو آباد ظلم، ویران گشت
به تو بنیاد عدل، محکم باد
خطبه تعظیم یافت از نامت
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵ - آغاز کتاب سندباد
دست در روزگار می نشود
پای عمر استوار می نشود
شاهدی خوب صورت است امل
در دل و دیده خوار می نشود
شاد می زی که در عروس مرگ
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵ - آغاز کتاب سندباد
عدل کن زانکه در ولایت دل
در پیغمبری زند عادل
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵ - آغاز کتاب سندباد
از رعیت شهی که مایه ربود
بن دیوار کند و بام اندود
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۸ - داستان شاه کشمیر با پیلبان
بچه بط اگر چه دینه بود
آب دریاش تا به سینه بود
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۹ - داستان زن و گوسفند و پیلان و حمدونگان
هرچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت پخته آن بیند
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
دیو از فعل زن رمیده شود
چون بر آمیزد او یکی تلبیس
در فریب و فسون و مکر و حیل
بندگیها نمایدش ابلیس
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
زن چو میغ است و مرد چون ماهست
ماه را تیرگی ز میغ بود
بدترین مرد اندرین عالم
به بهین زنان دریغ بود
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۵ - آمدن دستور دوم به حضرت شاه
خوانده عدل تو در همه آفاق
تخته های مکارم الاخلاق
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۶ - داستان کبک نر با ماده
کارها را به وقت باید جست
کار بی وقت، سست باشد سست
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۱ - داستان مرد لشکری و کودک و گربه و مار
گفت خوبان چو پرده برگیرند
عاشقان پیششان چنین میرند
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر
روزگار عصیر انگورست
خم ازو مست و خیک، مخمورست
خیز تا سوی باغ بشتابیم
کز می و میوه اندرو سورست
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
هر کهرا عشق اختیار کند
بیقراری بر او قرار کند
نه عجب گر ز شعبدهٔ هَوَست
چشمم از آرزو چهار کند
انتظارم مده که آتش و آب
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
روزگاریست این که دیناری
ارزد آن کس که یک درم دارد
زر ندارد بنفشه چون نرگس
قامتش زان همیشه خم دارد
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
صبر با عشق بس نمیآید
یار فریادرس نمیآید
دل به کاری که پیش مینشود
یک قدم باز پس نمیآید
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
بعد از این دست ما و دامن دوست
پس از این گوش ما و حلقه یار
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن
در جهان چیست کز جهان بترست
جز غم من که هر زمان بترست
دست بازی اخترانم کشت
پای بازی آسمان بترست
زان ستمها که دهر با من کرد
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن
بر زنان دل منه از آنکه زنان
مرد را کوزه فقع سازند
تا بود پر زنند بوسه بر او
چون تهی شد ز دست بندازند