گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶ - در سخای ممدوح گوید

 

با سرشگ سخای او کس را

ننماید بزرگ رود فرب

یاد کرد از لطیف طبعش بحر

گشت پر در و عنبر اشهب

باگران حلمش آشنا شد کوه

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹ - وله

 

پیش او کی شوند باز سپید

چون تذروان سرخ و چون سرخاب

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۱ - قطعه

 

آمد آن رگ‌زن مسیح‌پرست

شست الماسگون گرفته به دست

کرسی افکند و برنشست بر او

بازوی خواجه عمید ببست

شست چون دید گفت عز و علا

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۴ - وله

 

هر که بر درگه ملوک بود

از چنین کار با خدوک بود

عسجدی
 
 
sunny dark_mode