گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

آه ازین ناز و دلبری که تراست

وین جفا و ستمگری که تراست

شاید ار آدمی پرستد بت

زین همه ظلم و کافری که تراست

ایدل آشفتگی دراز کشید

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

نتوانم که بینم از دورش

آه از شرم چشم مخمورش

نیست در شهر کس که عاشق نیست

چه بلا گشت حسن مشهورش

این چراغ از کدام انجمنست

[...]

بابافغانی
 
 
sunny dark_mode