×
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
این چه رویست بدین زیبائی
وین چه عشقست بدین رسوائی
گفتی از دست غمم جان نبری
آنچنانست که میفرمائی
چون همه قصد بخون ریختنست
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷
عشق بر من بزیان آوردی
کار من باز بجان آوردی
سرکشی باز گرفتی بر دست
می نگویم که چه مان آوردی
آن همه دوستی و آنهمه عهد
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰
تو ازین سنگدلی کم نکنی
رحمتی بر دل پر غم نکنی
همه جان خواهی و مهلت ندهی
همه دل سوزی و مرهم نکنی
دانم آنگاه که جان بستانی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۲
کرده آنست که از کرده دوست
چون بود زشت حکایت نکنند
آه و صد آه که از مخدومان
نبود عفو و عنایت نکنند