×
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
هر کرا شوخ پریرخسار است
ساغر عشرت او سرشار است
زاهدی را که صفا در دل نیست
سبحه او نه کم از زنار است
زلف او دیدم و گفتم در دل
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰ - غلامجان
غنچه را لعل لبت دلخون کند
سرو را نخل قدت واژون کند
لهجه لعل تو از خاک عدم
مرده صدساله را بیرون کند
آنچه سودای تو با من میکند
[...]