گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۱

 

هر کسی گاه جوانی تگ و پویی دارد

گشت باغی و نشاط لب جویی دارد

کس نپرسد که کجایم من بی خانه و جای؟

هر خسی خاکی و هر سگ سر کویی دارد

دوست دارم خم گیسوی نکورویان را

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

دل من باز هوای سرکوئی دارد

میل خاطر دگر امروز بسوئی دارد

هیچ دارید خبر کان دل سرگشته ی من

مدتی شد که وطن بر سر کوئی دارد

بگسست از من و در سلسله موئی پیوست

[...]

خواجوی کرمانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

عاشق آنست که در بر گل رویی دارد

عارف آنست که دستی به سبویی دارد

بلبل از باغ به طوف دل ما می‌آید

یارب این غنچه ز گلزار که بویی دارد!

چاره‌ها کرد که از تاب تو رسوا نشود

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
sunny dark_mode