گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۷

 

از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است

از گل و لاله زمین یک طبق گل شده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۹

 

هر چه جز حیرت دیدار بود نادانی است

لوح محفوظ همین مرتبه حیرانی است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۰

 

گرچه رخسار ترا آب طراوت کم نیست

اثر گریه ما هیچ کم از شبنم نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۱

 

عشق را چشم به سامان تن آسانی نیست

راحتی نیست که در جامه عریانی نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۲

 

از سرانجام عمارت خوشی از دلها رفت

وسعت از دست و دل خلق به منزلها رفت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷۴

 

عشق هر چند مجازی است خوش است

سلطنت گرچه به بازی است خوش است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۸

 

در بساط آسمان خشک، همت کم بود

آفتابش کاسه دریوزه شبنم بود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۵

 

چون فروزان ز می آن آینه طلعت گردد

آب در دیده خورشید قیامت گردد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۷

 

صحبت مردم افسرده سکون می آرد

آب استاده، ز پا رشته برون می آرد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۸

 

صبح وصل است و مرا حال چنین می گذرد

شب آدینه مستان به ازین می گذرد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۹

 

طفل محبوبم اگر رخ ز شراب افروزد

شمع امید من از عالم آب افروزد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۰

 

بی تائمل به مقامی دل غافل نرسد

هر که نشمرده نهد گام به منزل نرسد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۱

 

از سفر با رخ افروخته جانان آمد

رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۲

 

اهل بازار ز زهاد به انصافترند

بیشتر دست و دهن آب کشان، پاک برند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۳

 

پیش سایل چه ضرورست بپا برخیزند؟

از سر مال به تعظیم گدا برخیزند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۴

 

گر مصور قلم از موی میان تو کند

چه خیال است که تصویر دهان تو کند؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۶

 

از حیات آنچه ترا صرف به طاعات شود

چون رسد وقت، شفیع همه اوقات شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۷

 

حسن اگر بدرقه شعله آواز شود

طایر حوصله شیدایی پرواز شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۸

 

گر چنین جلوه گر آن سرو قباپوش شود

طوق هر فاخته خمیازه آغوش شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۹

 

زود از خنده بی مغز دهن بسته شود

رخنه برق به یک چشم زدن بسته شود

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode