گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۹

 

کس بدین روز مبادا که من بد روزم

کس بدین گونه مسوزاد که من می سوزم

دین نمانده ست که تا نامه عصمت خوانم

دل نمانده ست که تا تخته صبر آموزم

شبی بسی رفته به بیداری و آن بخت نبود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

لالۀ روی تو را شمع جهان افروزم

عشق می بازم و پروانه صفت می سوزم

نه در آن آینۀ حسن بگیرد آهم

نه دل نازل او را بگدازد سوزم

رشتۀ عمر توانم ز عمت تازه کنم

[...]

غروی اصفهانی
 
 
sunny dark_mode