گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶

 

بعد وارستگیم سوز تو در تن باقیست

آتش افسرده ولی گرمی گلخن باقیست

پنجه ام را بگریبان کفن بند کنید

که هنوزم هوس جیب دریدن باقیست

سنگ را رحم ازین سنگدلان بیشترست

[...]

کلیم
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست

رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست

از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز

شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست

مردم دیده ام از حسرت رویت بازست

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode