گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح فخر الملک

 

خنک آن دل که ز تیمار تو خرم گردد

خرم آن سینه کز اندوه تو بی غم گردد

هر که را سینه ز اندوه تو بی غم نشود

کی دل از تاب غم عشق تو خرم گردد

پرتو شمع جمالت چو پراکنده شود

[...]

امامی هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۴

 

گر ترا روی زمین جمله مسلم گردد

تو مپندار که حرص از دل تو کم گردد

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۴

 

گر مرا اطعمه دهر مسلم گردد

اشتهایم عجب ار یک نفسی کم گردد

زلبیای عسل این دم چه مرادی به از آن

که در انگشت من خسته چو خاتم گردد

چو شود گرسنه همکاسه مرا بر سر خوان

[...]

صوفی محمد هروی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

دل که با درد غم عشق تو محرم گردد

جانم از خوردن غمهای تو خرم گردد

فعل و اسماء و صفات تو که عین ذاتند

به کمالات یقین رهبر آدم گردد

بخلافت بنشیند بسر صدر جلال

[...]

کوهی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۱۵

 

گر چنین سرو ز بالای تو درهم گردد

طوق هر فاخته ای حلقه ماتم گردد

دولتی را که چو خورشید رسد وقت زوال

نورش افزون شود و سایه او کم گردد

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰۳

 

دل اگر صیقلی اشک دمادم گردد

سینه آیینه یکرنگی عالم گردد

بس که نازک شده از تربیت خوی کسی

گل باغ دل ما زخمی شبنم گردد

اسیر شهرستانی