گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۸

 

گر به مستی زدم اندر سر زلفت دستی

این همه خرده نگیرند بتا بر مستی

دست من گیر که بر دست نگیرند از مست

هان بده هین بستان از سر پیمان دستی

ای که گفتی من اگر مست بدم دوش امروز

[...]

حکیم نزاری
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۷

 

ترک من از می اغیار مگر سرمستی

که مرا توبه و پیمانه و دل بشکستی

دیو سازند رقیبان و توئی حور سرشت

نور محضی تو بظلمت زچه رو پیوستی

ساقیا زآتش می پرده پندار بسوز

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode