گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۸

 

آن عزیزان که همه شب به دل من گردند

فرخ آن روز که بر دیده روشن گردند

من چو مرغان قفس خوی به زندان کردم

وقت شان خوش که به گرد گل و گلشن کردند

آن کسان کز پی آن روی بدم می گویند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۲ - ورود سر مبارک آنحضرت بر دیر راهب

 

نشنیدند و پس از وی زبرنی کردند

توسن شادی جیحون زمحن پی بردند

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode