گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

تا که دل مایل آن سرو روانست مرا

خون دل در غمش از دیده روانست مرا

گرچه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت

چه توان کرد که او روح و روانست مرا

همه را دوستی و مهر به دل می باشد

[...]

جهان ملک خاتون
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

سوز عشق تو پس از مرگ عیانست مرا

رشته شمع مزار از رگ جانست مرا

می نگنجم ز طرب در شکن خلوت خویش

حلقه بزم که چشم نگرانست مرا

هر خراشی که ز رشک تنم افتد بر دل

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode