گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

تا فتادست نظر بر رخ رخشان توام

بر تو آشفته تر از زلف پریشان توام

صفت حسن تو آئینه کند با تو بیان

نه دل خسته که من واله و حیران توام

گر مرا جان و جهان در سر سودات شود

[...]

ابن یمین
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸

 

دورم از فتنه که در سایه مژگان توام

خاطرم از همه جمعست پریشان توام

ناله هرچند غبار تنم از جا برداشت

طالع دون نرسانید بدامان توام

زانجمن پیشتر از شمع برون خواهم رفت

[...]

کلیم
 
 
sunny dark_mode