گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

پسته را لب شکند آن دهن خندانت

مغز بادام کشد چشم خوش فتانت

گر چه شد روشنی خوان فلک از خورشید

قرص خورشید ندارد نمکی از خوانت

گر شوم موئی و ور سینهٔ من بشکافی

[...]

۷ بیت
ناصر بخارایی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰

 

کیست آن کس که تو را دید و نشد حیرانت

بعد از امروز سر ما و خط فرمانت

گر تو را رغبت جانست به ترکش اولی

قدمی نه که شوم بر سر ره قربانت

دست من گیر که از پای درآیم ور نه

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

کاش پاینده شدی وصل تو چون هجرانت

کاش نایاب شدی درد تو چون درمانت

تا ندیدند از آن درد نصیبی اغیار

تا در آن وصل بماندند بسی یارانت

اثر از ناله خود بلبل شیدا مطلب

[...]

۱۲ بیت
آشفتهٔ شیرازی