×
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
فاش شد در دو جهان کاو به جهان یار منست
آفت هر دو جهان آن بت عیار منست
در غم و حسرت دیدار تو جانا همه شب
آنچه در خواب نشد دیده ی بیدار منست
سرو در باغ وفا با همه دستان که دروست
[...]

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷
محتسب بر حذر از مستی سرشار منست
سنگ بگریزد از آن شیشه که دربار منست
آسمان مشتری جنس هنرها گردید
که دکان سوختنم گرمی بازار منست
از دهن غنچه صفت دست اگر بردارم
[...]

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴
مردم از هجر و همان در پی آزار منست
که درین شهر به بیرحمی دلدار منست؟

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۷۹
این گل گلشن دل یا رخ دلدار منست
غنچه گلبن جان یا دهن یار منست
موسی اینجا ارنی گوی چرا روننهد
کاتش طور وی ازآه شرربار منست
صنما کافر عشقم بحرم چون بروم
[...]
