گنجور

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴ - متفرقه

 

گفتم آید چو شوم پیر دل از زلف تو باز

سر پیرانۀ من بین و تمنای دراز

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۸

 

بس که از آه سحر مشعله روشن کردم

دزد شب را سوی دل راه معین کردم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۹

 

طاقتم نیست دلا بار غم هجران را

همره قافله کن روز وداعش جان را

قرص خور گر بخم زلف کشیدی چه عجب

اینچنین گوی بیایست چنین چوگان را

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۰

 

کافر عشقم و سودای بتانم دین است

زاهد از حق مگذر دینی اگر هست این است

روز نوروز خط سبز و لب نوشین است

مژده ایدل که بهار آمد و فروردین است

بتمنای طبیبی که ببالین آمد

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۶

 

دلبرا الفت رندان کهن کار تو نیست

صحبت مجلس اغیار سزاوار تو نیست

گر قصوری ز سر طرۀ طرار تو نیست

ز چه بازار کس آشفته ز بازار تو نیست

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۷

 

پاس خوددار که تو مست و حریف عیار است

دزد جهدش همه آشفتگی بازار است

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۸

 

هرزه گردی نه سزای چو تو شیرین پسر است

کار رندان دگر و شیوۀ خوبان دگر است

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۰

 

بسکه در صورت زیبای تو حیران بودم

غافل از شیوۀ بدعهدی خوبان بودم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۱

 

همه شب چشم من و صبح گریبان تو بود

طرفه شوری به سرم از لب خندان تو بود

سر و کارم همه با زلف پریشان تو بود

بنده‌وارم همه شب گوش به فرمان تو بود

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۲

 

چه خطا شد ز من ایخسرو فرخ زادم

که سرم دادی و کردی ز عتاب آزادم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۳

 

گفتمت چونتو من دلشده را یار شوی

مرهم سینه و آرام دل زار شوی

نه دل زار مرا مایۀ آزار شوی

عاقبت ساقی خلوتکه اغیار شوی

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۴

 

با تو آمیزش غیر الفت قند و مگس است

خودفروشی مکن ایشوخ بس است ارهوس است

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۰

 

هر شب از یاد خطت از جگر سوختگان

دود آه است که بر دور قمر می‌گذرد

چشم خونبارهٔ ما آینهٔ طلعت تست

تا بدانی که چه بر اهل نظر می‌گذرد

من همان روز که رفتار تو دیدم گفتم

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۳

 

ایصبا نکهت آنزلف پریشان بمن آر

ببر از مجمع عشاق پریشانی را

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۷

 

تا سر زلف تو در دست نسیم سحر است

راز سربستۀ ما در همه عالم سمر است

زاهد ار طعنه بعشاق زند معذور است

کار عاقل دگر و شیوۀ مجنون دگر است

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۸

 

دل که آزاد ز زنجیر بلا و محن است

تار زلف تو و را رشتۀ جانست و تن است

به سر زلف تو سوگند که پیمان تو من

نشکنم گرچه سر زلف تو پیمان‌شکن است

دل خریدار دو ابروی کجت شد آری

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۳

 

گرچه در پای فکندی چو سرموی مرا

بدو عالم نفروشم سر موئی ز سرت

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۴

 

نقش وصل توام از ششدرغم ره نگشود

چکنم کار من دلشده وارون افتاد

ایکه تیر مژه بر سینه زدی نیر را

با حذر باش که بر کشور دل خون افتاد

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۵

 

روی بنما و به پای تو فشانم جان را

زلف بگشا که نهم بر سر کفر ایمان را

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۶

 

ز پریشانی ما کی شود آگاه کسی

که گرفتار بدان زلف پریشان نشود

نیر تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode