حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰
یاسمین بنده شود چاک گریبان تو را
برگ گل جزیه دهد، شقّهٔ دامان تو را
زاهد، این خرقه به دوشم خنکیهای تو داد
کرد پشمیهٔ من، فکر زمستان تو را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۶
خاک آسوده، چو سیماب شد ازگریهٔ ما
آستین، حلقهٔ گرداب شد از گریهٔ ما
آنقدر نیست که بر دیدهٔ دشمن ریزیم
خاک این غمکده نایاب شد، ازگریهٔ ما
چه عجب گر فلک، از زاری ما گردد نرم؟
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷۵
کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا
کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷۶
ای که در کشتن عشاق درنگ است تو را
نیم بسمل شده مگذار که ننگ است تو را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰۹
نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است
جام جم، کاسه گدای دل درویشان است
ما برین در نه عبث تکیهٔ دولت زده ایم
صدرکونین، در منزل درویشان است
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۴
روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست
در بر این آینه را، آینه سیمایی هست
پای آوارگیم، رهبر دامن نشود
گر بجز کوی تو، پنداشته ام، جایی هست
وسعت آباد دل، افتاده حزین در پیشت
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۹
مستمع گر نکند فهم، غم اینم نیست
سیر چشم سخنم، رغبت تحسینم نیست
زاده ی دل، همه حوران بهشتی نسبند
ذوق آرایش گفتار، در آیینم نیست
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۰
مدتی شد که در این بزم سخن سازی نیست
گوش چندان که دهم، زمزمه پردازی نیست
یا رب از زخم دلم زحمت مرهم بردار
غیر این روزنهٔ فیض، در بازی نیست
آنکه یک عمر، در این تنگ قفس داشت مرا
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۲
نتوانست به موی کمر یار آویخت
ورنه پرگالهٔ دل، بر مژه بسیار آویخت
دل خون گشتهٔ پر داغ مرا چیست گناه؟
لاله، جایی که به آن گوشهٔ دستار آویخت
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۹
عشق در سینهٔ من، لالهستانها دارد
دل خون گشته ز داغ تو نشانها دارد
همه کس، گرچه یقین کرده که پیمانشکنی
دل مسکین به وفا باز گمانها دارد
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۳۷
تپش سینهٔ ما، بانگ درایی دارد
جادهٔ نالهٔ ما راه به جایی دارد
فیضی از میکدهٔ چشم تو برده ست مگر
جام آیینه، می هوش ربایی دارد
زیر تیغ تو به من دولت جاوید رسید
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵۱
آتشی گرمتر از آتش محرومی نیست
نخل حسرت، چقدر آرزوی خام کشید
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵۳
در طمع، کام دل بی بصران می باشد
دیدهٔ کور، به دست دگران می باشد
رهنوردی که نه بر مرکب عقل است، سوار
همچو خر بنده، به دنبال خران می باشد
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵۵
خون من تیغ تو آندم که به خاک افشاند
رشحه ای کاش بر آن دامن پاک افشاند
ثمر عالم ایجاد جز این نیست، که صبر
جگری خون کند و دیده به خاک افشاند
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۱
همّت آن است که در پیش کرم، دون نشود
کف من از گهر آبله ممنون نشود
من جگر تشنهٔ آن تیغم و او صرفه شعار
دم آبی ندهد، تا دل من خون نشود
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۶
گرچه در بزم جهان، گردن میناست بلند
یک سر و گردن از او نشئه صهباست بلند
می کند سلسلهٔ شور جهان کوتاهی
بس که آوازهٔ آن زلف چلیپاست بلند
فیض تشریف جنون بر قد رسوایی ما
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۶
در بهاری که مرا بال و پرافشانی بود
بی تو گل در نظرم، لالهٔ پیکانی بود
من بتخانه نشین را ز چه رو کرد خراب
کفر زلف تو، که آشوب مسلمانی بود؟
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۸
تشنه کامان حسد خون مرا نوشیدند
کهنه شد، بس که هنرهای مرا پوشیدند
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۹
ساغر ای عشق به اندازهٔ مخمور بیار
خون به جوش آمده ما را، می منصور بیار
داغ گرمی که کند بر سر خورشید خراج
به قیامتکدهٔ سینهٔ پرشور بیار