گنجور

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی

 

پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود

که از این کار جز ادبار نگردد مشهود

جودکن در ره مشروطه که گردی مسجود

«‌شرف مرد به ‌جود است و کرامت به‌ سجود»

«‌هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود»

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » امان از من و تو

 

هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو

یا چه کردیم بهم‌، جان برادر من و تو

سعی کردیم به وبرانی کشور من و تو

رو، که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو

هر دومان مایهٔ ننگیم امان از من وتو

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » بلدی

 

چار ماه است که مهمل شده کار بلدی

آخر این قوم ندادند قرار بلدی

گشته از غصه و غم زرد عذار بلدی

خفته در خاک عدم جسم نزار بلدی

نرود فاتحه خوانی به مزار بلدی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » وطن در خطر است

 

مهرگان آمد و دشت و دمن اندر خاطر است

مرغکان نوحه برآرید چمن درخطر است

چمن از غلغلهٔ زاغ و زغن در خطر است

سنبل وسوسن و ریحان وسمن درخطر است

بلبل شیفتهٔ خوب سخن در خطر است

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » اعلان جنگ

 

مه شوال بیاراست سپاهی ز انجم

داد دیشب به مه روزه یک اولتیماتوم

گفت بایکوت عمومی را بردار ز خم

در خمخانه کن آزاد به روی مردم

هم خود از ملک ده استعفا تا پاس نهم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تا کی و تا چند؟

 

ای وطن‌خواهان‌سرگشته وحیران‌تاچند؟

بدگمان‌ و دو دل و سر به گریبان‌ تا چند

کشور دارا، نادار و پریشان تا چند؟

گنج کیخسرو در چنگ رضاخان‌ تا چند

ملک افریدون پامال ستوران تا چند؟

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » سعدی

 

سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست؟

یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟

یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟

هیچم ار نیست‌، تمنای توام باری هست

«‌مشنو ای‌ دوست که غیر از تو مرا یاری هست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode