نظری کردی روزی بمن سوخته دل

هر چ من یافته‌ام جمله از ان یافته‌ام

قدر سوز تو چه دانند ازین مشتی خام

هم مرا سوز که صدبار دگر سوخته‌ام

عمری است که در راه تو پای است سرم

خاک قدمت بدیدگان میسپرم

زان روی کنون آینه روی توم

از دیده تو بروی تو مینگرم

قدر سوز توچه دانند ازین مشتی خام

هم مرا سوز که صد بار دگر سوخته‌ام