گنجور

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۱۲ - اشک بصر

 

میل دارم که ببوسم رخ همچون قمرت را

بمکم با لب خود آن لب همچون شکرت را

تا غباری ننشیند به رخ و زلف تو جانا!

آب پاشی کنم از اشک بصر، رهگذرت را

ممکنم نسیت که آیم به سر کوی تو روزی

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۳۵ - طایر باغ جنان

 

ای شهیدی که لب تشنه بریدند سرت را!

سوختند از پی یک قطرهٔ آبی جگرت را

گرچه خواندند به مهمانیت از شهر مدینه

کوفیان از چه بریدند لب تشنه سرت را

طایر باغ جنان بودی و، با سنگ شقاوت

[...]

ترکی شیرازی
 
 
sunny dark_mode