×
۱
۲
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸
چو کسی در آمد از پای و تو دستگاه داری
گرت آدمیتی هست دلش نگاه داری
به ره بهشت فردا نتوان شدن ز محشر
مگر از دیار دنیا که سر دو راه داری
همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی
[...]
۱۱ بیت
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۲
من خسته چون ندارم، نفسی قرار بیتو
به کدام دل صبوری، کنم ای نگار بیتو
ره صبر چون گزینم، من دل به باد داده
که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بیتو
صنما به خاک پایت، که به کنج بیت احزان
[...]
۷ بیت
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴
عجب است با وجودت که وجودِ من بمانَد
تو به گفتن اندر آییّ و مرا سخن بماند
۱ بیت
۱
۲
تعداد کل نتایج: ۲۳