×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲
رخ خود به خون نگارم که نگار من نیامد
غم او چو کشت زارم به مزار من نیامد
به کنار جو ندیدم چو قدش به باغ سروی
که ز آب دیده جویی به کنار من نیامد
خط سبزه کامد از گل که ز پی رسیدم اینک
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰
نه چنان گرفت خانه به دل من آرزویت
که دگر به خانه رفتن کنم آرزو ز کویت
به هوای رنگ و بویت چه روم به طوف بستان
نه شکوفه راست رنگت نه بنفشه راست بویت
نه خوش آید از نکورو که بود به جور بدخو
[...]