گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

نیت قرآن بستم طوف کوی جانان را

هدیه می بردم دل را نذر کرده ام جان را

در شب غریبی ها حلقه های زلف او

طرفه منزل امنی است خاطر پریشان را

در ثبوت ذات او نفی جمله واجب بود

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

در مبند بر رویم سجده گاه من این است

ابروی تو را نازم قبله گاه من این است

یاد می کنم او را می روم ز یاد خود

سخت تیزگامم من جلوه گاه من این است

گفتگوی بدگو را کی قبول می سازد؟

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode