ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۰
این چه خلق و چه جهان است، ای کریم؟
کز تو کس ر امی نبینم شرم و بیم
راست کردند این خران سوگند تو
پرکنی زینها کنون بیشک جحیم
وان بهشتی با فراخیی آسمان
[...]
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید
چون نه جامه دست دادش نه گلیم
بر مرقع دوخت ده پاره ادیم
عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت یعقوب و فراق یوسف
گرچه نام یوسفش بودی ندیم
نام او در جان خود کشتی مقیم
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
آن دگر گفتش که یاران قدیم
از تو رنجورند و مانده دل دو نیم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار عباسه دربارهٔ نفس
دل سوار مملکت آمد مقیم
روز و شب این نفس سگ او را ندیم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاکدین
گر نسوزی آن پلاس اینجا ز بیم
کی رهی فردا ز پهنای گلیم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت جنید که سر پسرش را بریدند
گفت آن دیگی که امشب بس عظیم
برنهادم من در اسرار قدیم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد
خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم
نیست درخورد تو این در یتیم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
گر کسی گستاخیی یابد عظیم
بعد از آنش از پی درآید هیچ بیم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت درویش حقجو و راز و نیاز او
تو که باشی تا در آن کار عظیم
یک نفس بیرون کنی پای از گلیم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عابدی که در زمان موسی مشغول ریش خود بود
عابدی بودست در وقت کلیم
در عبادت بود روز و شب مقیم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » پیام خداوند به بندگان توسط داود
من چو استحقاق آن دارم عظیم
میپرستیدیم نه از اومید و بیم
عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » گفتگوی شیخ ابوسعید مهنه با پیری روشنضمیر دربارهٔ صبر
شیخ مهنه بود در قبضی عظیم
شد به صحرا دیده پر خون، دل دو نیم
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت مفلسی که عاشق ایاز شد و گفتگوی او با محمود
رند گفتش گر گدا میگوییم
عشق بازی را ز تو کمتر نیم
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » بیان وادی حیرت
عاشقم اما ندانم بر کیم
نه مسلمانم نه کافر، پس چیم
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » حکایت دختر پادشاه که بر غلامی شیفته شد و تحیر غلام پس از وصل در عالم بیخبری
من چو او را دیده یا نادیدهایم
در میان این و آن شوریدهام
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند
روز و شب رویی چو زر، اشکی چو سیم
منتظر بنشسته بودی دل دو نیم
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۴ - در نعت اولاد مرتضی علیهم السلام که قرةالعین رسولند
پس علی موسی الرضا هست او سلیم
ملک عالم زوست جنات النعیم