گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

گر نباشد قید آن گیسوی خم بر خم مرا

کی بصد زنجیر بتوان داشت در عالم مرا

با خیال آن پری خو کرده ام ناصح برو

خوش نمی آید ملاقات بنی آدم مرا

نه منم بی غم نه غم بی من دمی ایزد مگر

[...]

فضولی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

کی ز تیغ آفتاب خویش باشد غم مرا

سر بود در راه او چون قطرهٔ شبنم مرا

من که همچون سبزه‌ام هر شبنم آب زندگی ست

از چه دارد ابر بر سر منت عالم مرا

معجز عیسی ز زخم سینهٔ من عاجز است

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱

 

نیست بر ابرِ بهاران، دیدهٔ پر نم مرا

آبِ باریکِ قناعت می‌کند خرّم مرا

یک سرِ سوزن تعلّق نیست با عالَم مرا

رشته از پا برنیارد رشتهٔ مریم مرا

از شمارِ موج آگاهم ز روشن‌گوهری

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode